کانال تلگرامی شهید علی انصاری، ضمن انتشار خاطره از استاندار شهید گیلان به نقل از همسر شهید نوشت:

ایشان روزی برایم تعریف می کردند که به شهر شما فومن رفته بودم و از من خواسته بودند که آنجا برایشان سخنرانی کنم. در بین راه که می رفتم در انتهای بازار روز، مرد دستفروشی را دیدم که منتظر خودروهای عبوری بود. او فروشنده مرغ و جوجه و تخم مرغ بود. دیدم این مرد کنار جاده به انتظار ایستاده است، ترمز کردم و تا ایشان را سوار کنم. مقدار زیادی گونی، مرغ و تخم مرغ خریداری کرده بود تا آنها را به فومن ببرد. کمک کردم و آن ها را گذاشتیم توی خودرو و حرکت کردیم.

در بین راه به من گفت: اگر ممکن است کمی تندتر بروید.

پرسیدم چرا؟

جواب داد: می گویند امروز قرار است آقای استاندار به فومن بیاید و در مسجد بالامحله، صحبت کند. می خواهم به سخنرانی او برسم. وقتی به فومن رسیدیم، پرسیدم: شما را کجا پیاده کنم؟

گفت: جلوی مغازه ام. می خواهم وسایلم را ببرم توی مغازه بگذارم. شما تشریف ببرید.

او را پیاده کردم رفتم مسجد وضویی گرفتم دیدم مسجد آماده و مردم منتظر هستند. یک راست رفتم پشت تریبون. اتفاقا گرم سخنرانی بودم که همان مرد را دیدم که وارد مسجد شد.

وقتی مرا دید تعجب کرد، همان جا وسط مسجد ایستاد و نمی نشست. شنیدم که از یک نفر پرسید، آقای استاندار کی می آید؟ کسی به او گفت: استاندار همانی است که دارد صحبت می کند. او خنده ای کرد و گفت: نه خیر “این راننده من بود” نیم ساعت پیش او مرا از رشت به فومن آورد!

وقتی نشست، من به سخنرانی خود ادامه دادم. مجلس که تمام شد، آمد جلو با من روبوسی کرد و گفت: ببخشید که شما را نشناختم و معطلتان کردم. ما استاندار این شکلی ندیده بودیم!

 

به او گفتم: “همان که گفتی درست بود من راننده شما هستم.”

پربیننده‌ ترین ها