هر ساختار فرهنگی ماندگار، مبتنی بر سه اصل و بخش کلی است؛ یکی آیین ها و سنت ها و باورداشت های فولکلور که بکرند و اصیل و محفوظ در حافظه شفاهی عامه مردم آن اقلیم، دیگری کارگزاران متخصص و محققان کاربلد که وظیفه کشف و استخراج و ثبت و ضبط و تدوین محتوای مربوطه را به عهده دارند.

هنرمندان و فعالان اجرایی، که با شناخت و درک صحیح این منابع و درآمیختن شان با ذوق و قریحه شخصی، موفق به خلق آثار دیداری و شنیداری ارزشمند می شوند. بدیهی است که لازمه زنده ماندن یک فرهنگ، 'پشتوانه اصیل' و در موازاتش 'پویایی خلاقانه' آن است. تردیدی هم در این نیست که اصالت متعصب و غیر قابل انعطاف، محکوم به فساد و پوسیدگی و ناکارآمدی خواهد بود؛ همانگونه که خلاقیت بی ریشه و تهی از اصالت، عاقبتی جز بی هویتی و غرابت و بیگانگی برای هنرمند به ارمغان نخواهد آورد.

موسیقی نیز - به مثابه یکی از دیرینه ترین همزادهای بشر - از همان آغاز، بستر مناسبی بوده برای حفظ و نگهداری آیین ها و باورمندی ها و زبان گویایی بوده برای ارائه و تجلی جانمایه هویت و شخصیت هر ملت. تنها کافی ست گوش فرادهیم. تاریخ و فرهنگ هر قوم و قبیله ای را می توان از پس ترانه ها و نغمه هایی که برای جنگ و شادی و اندوه و حماسه هایش ساخته است، باز شناخت.

فریدون پور رضا، پیش و بیش از هر چیز، یک کاوشگر و محقق موسیقی فولکلور گیلان بود و چنین نیز ماند تا به آخر. اما آنچه اهمیت پژوهشگری اش را دو چندان می کرد، بهره مندی اش از نعمت صدا و توانایی خواندن بود. محققی خستگی ناپذیر و عاشق، که بلد بود چطور آواز بخواند. او می توانست به عمق فرهنگ کهن نقب بزند، ریشه ها را پیدا کند، به نجواهای نیاکان مان گوش دهد، آنها را به خاطر بسپارد و در بازگشت، همان ها را برای مان بخواند؛ تا بدانیم، که بودیم و چه بودیم. تا بدانیم این راه دور و دراز را چگونه آمده ایم و بر ما چه گذشته است. تا بدانیم چه داشته ایم که اکنون نداریم، و چه نداشته ایم که داریم. شاید همین روح تشنه ی تحقیق، و جان شیفته ی جستجو بود که سرانجام بر سودای 'خواننده شدن' غلبه کرد و پوررضای جوان را بیشتر به دشت گمنامی کشاند تا شاهراه شهرت و معروفیت. بی دلیل نبود که تا سال 1379 - که تیتراژ سریال 'پس از باران' را خواند و مردم ایران صدایش را شنیدند - جز اهالی گیلک زبان و معدودی خواص غیر بومی، نام و آوازه اش را نه شنیده بودند و نه می شناختند.

فریدون پوررضا، ترانه ساز نبود، ترانه یاب بود. آهنگساز نبود، کاشف آهنگ های گمشده بود. آوازخوان نبود، انعکاس بی واسطه و بِکر صدای گیله مردان و گیله زنان بود به وقت کار و فراغت و خواندن لالایی. باستان شناسی بود که نغمه های خاک خورده و زیر گِل مانده و دور دست را می جُست و از چنگ فراموشی بیرون شان می کشید و شستشو می داد و به یادمان می آورد که چه گوهرهایی در دل مردمان این سرزمین، ناشنیده از یاد می روند.

فریدون پوررضا، روزگار درازی را چشم در چشم و سینه به سینه ی طبیعت و اهالی جنگل و کوهستان گذراند. ذره ذره آب شد تا تکه تکه ی میراث موسیقیایی این مرز و بوم را دریابد و پاس بدارد و آنقدر پیش رفت که خود خلاصه ی فرهنگ عامه و گنجینه ی موسیقی مقامی و شفاهی گیل و دیلم شد. نقل است که احمد شاملو در وصفش گفته بود: در صدای پوررضا، تاریخ یک ملت خوابیده است.

فریدون پوررضا، جز به زبان سرزمین مادری اش نخواند و آنچه خواند هم اغلب چنان ساده و به دور از آرایه های آوازی تزیینی و جلوه های معمول و مرسوم آهنگسازی ست که گویی به راستی چوپانی نگران از هجوم سیا ابران و باد و بوران برای گوسفندانش گوسن دوخان سر می دهد یا مادری پای گهواره، گاره سری زمزمه می کند یا پیرمرد بِجارکاری ست، دست به دعا برداشته در آرزوی باران.

ترانه هایش سرشار از سادگی و صمیمیت و دربردارنده ی بسیاری از آداب و سنن گیلکی و روایتگر افسانه ها و بازی ها و شرح حال شادی ها و غم های مردمان روستاها و آبادی های بزرگ و کوچکی ست که در جنگل ها و کوهپایه ها زیسته اند و به خاطره ها پیوسته اند.

همه ی دغدغه ی پوررضا، امانت داری و اراِئه ی نسخه ی اصل و بی کم و کاست از آن چیزی بود که بی واسطه در هوایش نفس کشیده بود و لاجرعه از جامش نوشیده بود.

شاید او تنها کسی بود که می توانست یک گوشه یا یک مقام گیلکی را به چندین لهجه و لحن شرق و غرب و میانه ی گیلان و درست با رعایت جزییات همان منطقه بخواند.

با این همه، دقایق آواز ایرانی را در محضر 'غلامحسین بنان' و 'یونس دردشتی' آموخته بود، تعزیه و نمایش را می شناخت، تسلطش بر زبان و ادبیات فارسی ستودنی بود و همراه بزرگانی چون 'سیمین دانشور، منوچهر آتشی، محمود عنایت، ایرج افشار و ...' سفیر فرهنگی فولکلور ایران در فرنگ نیز شده بود.

فریدون پوررضا، بی شک پژوهنده و نگهبان امین میراث اجدادی آواها و نواهای مادری مان بود و اگرچه توانست بهره ای از دانش موسیقایی اش را در قالب مجموعه های صوتی و مکتوب برای ما به یادگار بگذارد، اما متاسفانه، بخش بزرگی از این گنجینه ی دیر یافته ی با ارزش را - بی آنکه قدرش را بدانیم و لیاقت نیابتش را داشته باشیم - دست نخورده، با خود به زیر خاک برد.

یادش گرامی و جایش تا همیشه - پس از باران - در روزگار ما خالی.

 

علی حق ره خواننده و کارشناس و پژوهشگر موسیقی

پربیننده‌ ترین ها