در مملکتی که پر از سلطان سکه و دلار و سیگار و قیر و قبر و فلان و بهمان است و خواننده مطرودش هم همین را فهمیده و با لحن توهین آمیز طرف مقابلش را سلطان خطاب می‌کند، ادب را باید از بازیگر همان کلیپ اموخت که جواب بی ادبی را با " جون بله قربان " می‌دهد و از این راه ادب ناب و تربیت خانوادگی خودش را به رخ می‌کشد. این امر نشان می دهد که هر سلطانی بد نیست و سلطانها هم میتوانند قلبی رئوف و دلی مهربان داشته باشند.

به گزارش خط اول، در این شماره نگاهی داریم به دو تن از سلاطین جدید استان که به تازگی تاج گذاری کرده اند. و البته این تاج، تاج خدمتگزاریست به مردم که ولی نعمتان اصلی مسئولین هستند و مسئولیت اصلی رسانه ها نقدشان و مسئولیت فرعی شان، شوخی با آنهاست! علی ای حاله هم شاه عباس استانداری بومی است و هم امیرشاه شهرداری؛ ببینیم بومیان این بار چه گلی برسرمان می زنند.

اما در رسای این تاجگذاری ...

 

ذکر شیخنا و مولانا اسدالله عباسی انارا... برهانه موسوم به شاه عباس

اسدالله عباسی معروف به اسد، آن عبور کرده از میان دارندگان بخل و حسد، آن نماینده سابق رودسر، آنکه دوره وزارتش با پایان دولت محمود آمد به سر، از نیکان روزگار بود و سرآمد قانع کنندگان.

گویند شیخ، رئیس هیئت اعزامی نمایندگان مجلس شورای اسلامی در سمینار اتحادیه بین المجالس در هند بود و در همان سفر، مرتاضی را دید بر زغال نشسته و تفکر همی کرد. او را پرسید از چه سبب بر این زغال داغ نشسته ای مگر جا قحط است؟ مرتاض گفت؛ ای فریدون، بدان و اگاه باش که سوخت فسیلی از هسته ای بهتر است. شیخ گفت، ای بابا! من اسدم. رسوا کردید! فریدون عباسی یکی دیگر است و این از مشکلات همیشگی شیخ ما بود.

یک بار محمود او را فرا خواند و گفت؛ ای فریدون، تو را به سرپرستی وزارت رفاه برمیگزینم. شیخ گفت، دستت درد نکند ولی حالا چرا، بی وفا حالا که دولتت تموم شده چرا؟ و این از کرامات او بود که از اندک زمان های باقیمانده فرصت می ساخت.

سالها بعد که نمایندگان گیلان طومار و نامه می نوشتند و برای کسب کرسی خدمت گریبان پاره میکردند و صدای بومی گزینی برخاسته بود، شیخ فرصتی ساخت مثال زدنی و تا حکیم دوست داشتنی مکتب خانه آزاد اسلامی تکانی بخورد، در طرفه العینی گوی سبقت از رقیبان بربود و در گریبان پنهان کرد و بر صندلی استانداری گیلان جلوس کرد چه جلوس کردنی. نمایندگان انگشت حیرت به دهان گزیدند و گفتند قاعدتا نباید اینطور می شد!

اما او که پیشتر عضو هیئت مدیره صندوق مرکزی اشتغال، ازدواج و مسکن مهر امام رضا (ع) هم بود از هرگونه اتهام این مدلی مبرا بود، چون ظاهرا کارش همین بود !

کرامات شیخ ما انقدر زیاد هست که دفترش نیز مستفیذ شده و صاحب کرامات گردیده و وقتی احدی فرمانی ده ماده ای یادداشت کرد، اینان از حول هلیم در دیگ افتاده و سریعا تکذیب فرمودن تا مبادا عوام بنگارند این ده فرمان از سوی شیخنا صادر شده است. البته از گوشه و کنار خبر می رسد نامبرده برنامه های خاصی برای استان داشته و یکی از مهمترینشان رسیدگی به امورات دندانپزشکی برخی است که در عقب ماندگی استان نقش های " کلیدی" داشته اند. از شاه عباس که تفاوت زیادی با فریدون شان دارد در ماه های آینده بسیار خواهیم شنید.

 

ذکر شیخنا و مولانا آقا سید امیرحسین علوی انارا... برهانه موسوم به امیرشاه

آن خوش‌تیپ مو بور، عضو سابق شورای مغرور، این روزها رفیق حاجی پور، به تنگ آمده از دست علیپور، بهراد ذاکری را کرده تور، عشق یعقوب امیری دورادور، آسید امیرحسین علوی ملقب به دوکتور، از نیکان روزگار بود و خوبی در او بود به وفور.

گفته اند مهندسی مکانیک خوانده و پس از چندی فعالیت حرفه‌ای، مال دنیا به کناری نهاده و با ورود به شورای شهر خدمت خلق پیشه کرده و در رفع مشکلات مردم اندیشه کرده و در قلوب هواداران ریشه کرده و البته یک عالمه مخالف برای خود جور همیشه کرده.

نقل است که وی را هوش بسیار بود و برایش رفاقت معیار بود و از انچه فراریست آدم بی عار بود و گویند کمی هم مخالف گیتار بود و همیشه دور و برش چند تا مسئول بیکار بود.

نقل است روزی وی با مریدان از راهی میگذشت که پیرمردی دید در کوچه ای خاکی که تمنای آسفالت کوچه داشت. پیر گفت ای جوان دیر آمده ای نخواه که زود بروی. این همه بودجه نوشته ای از بهر آسفالت، پس چرا شهردار اجرا نمی کند؟ پس " تو خوت دانی و این شهرت ". علوی دستی بر ریش فرو برد ( البته در این خصوص میان راویان اختلاف است) و گفت: صواب آن است که خودم شهردار شوم. و او ندانست که آسفالت را زمین خشک لازم است و زمین این شهر خیس است به جهت باران مداوم که نامش نیز شهر باران است.

در همین اثنا، پیکی خبر آورد، چه نشسته اید که سید درد کمر دارد و از همین روی به سربازی نرفته است. این شد که از همان روز رفقا و دوستان واقعی و خیرخواهان، همدل و همصدا کمر همت بستند تا مبادا بار شهرداری رشت بر کمر وی فشار آورد و رگ به رگ شود. اما علوی پس از آنکه یک دور قرآن کریم را در اینستاگرامش استوری کرد، با قامتی استوار از یک یک دوستان تشکر جانانه کرد و سر برافراشت و وزیر کشور را گفت آقای برادر! حکم ما رو بده بریم!

این شد که امیرحسین علوی امروز شهردار رشت است و فردا را تنها خدا داند و بس.

پربیننده‌ ترین ها