در دو تعریف جداگانه، از سیاست و موسیقی چنین استنباط می کنیم؛ دنیای سیاست دنیای پیچیده، غبارآلود و نه چندان قابل پیش بینی است (ماکیاولی از دانشمندانی که درعرصه سیاست صاحب نظر است، سیاست را به معنای هرنوع تلاش، فن، حیله و نیرنگ و فریب برای کسب قدرت و حفظ آن می داند) و دنیای موسیقی را هم چنین تعریف می کنند؛ هرنوا و صدایی که شنیدنی و خوشایند باشد، انسان یا موجودات زنده را دچار تحول کند، موسیقی بیان احساسات به وسیله اصوات است، موسیقی هنری است که نوا و سکوت دارد (نیچه شاعر و آهنگسازکلاسیک آلمانی معتقد است که تمام پدیده ها در مقایسه با موسیقی تنها نمادند، زندگی بدون موسیقی اشتباهی بزرگ بوده است)

صادق بنا متجدد، معروف به صادق بوقی، انسانی ساده، بی تکلف، بی پیرایش که حتی الفبای موسیقی را نیز درهیچ مکتب کلاسیکی نیاموخته است، با عشق وهنر ذاتی خود نه تنها در کشور ما، بلکه هنر تاثیرگذارش با بهره مندی از موسیقی محلی (گیلکی) مزرهای جغرافیایی کشور را درنوردیده و نوای عشق وهنرش رابه گوشی جهانیان رسانده، که سخت مورد توجه قرارگرفته است، یکی از دلایل اصلی این مقبولیت و محبوبیت و اقبال عمومی مردم کشور را می توان به جامعه به شدت گرفتار و مضطرب به سمت افسردگی و استرسهای روزمره و دائمی و تدریجی جامعه ما دانست.

اما در شهری که صادق بوقی (رشت) بعنوان یک پدیده و کنش اجتماعی تبدیل شد،

مردی سیاست ورز با رویکردی به اصطلاح اعتدال پیشه،و اصلاح طلب بنام محمدباقر نوبخت، بعد از چند سال انزوای سیاسی وارد عرصه انتخابات مجلس شورای اسلامی شد، اما این بار نه در قامت مدیر انتصابی، بلکه تصمیم گرفت خود را در آزمونی مردمی قرار دهد که از سیاستهای گذشته وی و همفکرانش رضایت چندانی نداشتند، اشتباه محاسباتی ایشان زمانی بیشتر ظهور و بروز  پیدا کرد که حوزه انتخاباتی خود را از تهران به رشت تغییر داد.

مردم نجیب و اصیل و بافرهنگ رشت با تصیم اگاهانه خود به این سیاستمدار کهنه کار و خودشیفته با ارای خود پیام دادند که امروز تفکر خود برتربینی و بازی بامنافع مردم، با روشهای پوپولیستی وغیرواقع سپری شده و این روشها منسوخ گردیده، دوران سیاستمداران کهنه کار، خودرای که خود را نخبه سیاسی قلمداد می کنند گذشته است.

نوبخت نخبه ای است که فتیله آن در رشت کشیده شد، و این پایین کشیدن فتیله حاوی پیامهای است که باید مورد توجه ایشان وهمفکرانش قرارگیرد. شکست مفتضحانه این سیاستمدار کهنه کار در دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی در رشت موجب گردید پیامی به این مضمون در شبکه ایکس بنویسد: پیامی به مردم فهیم خودم …… « درتاریخ بماند، نگران شما بودم، آمدم همه شما نیامدید، همچنان نگران، ولی با وجدانی آسوده برگشتم»

اما چند نکته درخصوص این پیام ،«نگران شما بودم» درتعریف نگرانی بطور خلاصه می توان گفت: نگرانی احساس ناراحتی و یا دلواپسی بیش ازحد درباره یک موضوع و مشکل است، می خواهیم بدانیم جنابعالی نگرانی و دلواپسی تان دقیقا چی بود؟!!! چه چیزی از نگرانی و ناراحتی مردم شما را رنج می داد که احساس تکلیف کردید که این برهه از زمان را برای رفع نگرانی و دلواپسی مردم انتخاب کردید؟!!! احتمالا در سه سال گذشته بعد از صدارتتان برمجموعه بودجه کشور هم نگران ما مردم بودید؟!!! چرا افتخار ندادید برای رفع نگرانی ما وارد میدان شوید ؟!!! جناب نوبخت این پارادوکس رفتاری را چگونه معنا می کنید ؟!!!

فرمودید، آمدم، شما نیامدید، جناب نوبخت ما همیشه آمدیم، خیلی وقت است امدیم، شاید شما که بالا بودید ندیدید، در انقلاب آمدیم! درهمه صحنه ها مختلف آمدیم !اوج آمدن و حضور ما درهشت سال دفاع مقدس از کیان ملک و میهن بسیار آمدیم، بسیار هزینه دادیم شما کجا بودید؟!! آیا شما هم سرقرار عاشقی ملت آمدید و هزینه دادید؟!!

اطاله کلام نکنم با یک بیت غزل از استاد شهریار بزرگ بسنده می کنم:

آمدی جانم بقربانت ولی حالا چرا؟ بی وفا حالا که افتاده ام ازپا چرا؟

جناب نخبه سیاسی سپهر سیاست !!

اگر همچنان نگران ما بودید، چرا انهم با وجدانی آسوده برگشتین ؟!!! کم لطفی کردید، می ماندید بامردم دیارت، باهمان وجدان آسودت مرهمی بر زخم کهنه این مردم فهیم بافرهنگ ولی دردمند می گذاشتید،!!! رفتن و شانه خالی کردن از مسئولیت اجتماعی فقط به بهانه  اینکه مردم انتخابت نکردند هنر نیست !!!ایکاش می ماندید بواسطه مردمی که شما را از یک معلمی ساده و گمنام  به خزانه دار امین این ملت رهنمون کردند، خدمت می کردید، خداحافظی کردن و رفتن هنرنیست !!!

جناب نوبخت !حال که با فراغ بال با وجدانی آسوده به پایتخت پر کشیدید، حتما با خود فکر کردید که چرا مردم شهر رشت از شما استقبال نکردند؟!! چرا نتوانستید اعتماد ورای مردم را جلب کنید؟

باخود بیاندیشید: چرا مردم به پیرمرد ساده دل که ازسیاست و سیاست بازی بویی نبرده، وعشقی جز شادی مردم در دل ندارد، ومثل شما پرطمطراق ازپایتخت برنگشته بود،علیرغم این که نامش در بین نامزدهای انتخاباتی نبود، مورد استقبال مردم قرار گرفت و بیشتر از شما به اصطلاح رای باطله آورد؟!!!

میدانی چرا؟ برای اینکه بی تکلف عاشق مردم و میهنش بود، برای مردم عشوه نیامد، شرط نگذاشت، بعد از انتخابات با وجدانی آسوده به پایتخت نرفت !!!

این است راز ماندگاری در دل مردم و تاریخ  !! و سخت معتقدیم که تاریخ درست قضاوت خواهد کرد، انشااله خداوند همه مارا همواره هدایت کنند!

لعاقبة للمتقین

پربیننده‌ ترین ها