دلنوشته یک بانکدار به مناسبت دهم شهریور، روز بانکداری اسلامی
به واسطه شرایط نابسامان اقتصادی و نوسانات شدید مالی، کمتر دعای خیری بدرقه راهمان است، عمدتا تصور می شود درآمد ما پاک نیست، غافل از اینکه "ساختار" چنین سرنوشت محتومی را برای ما رقم زده است! ساختارهای اشتباه و ناکارآمد ...
هیچ کس روز بانکداری را تبریک نمی گوید، هیچ کس برای کارمند بانک مقام معنوی قائل نیست، همه از مدافعان سلامت گفتیم و البته به درستی در دل هایمان برایشان آرزوی خیر کردیم.
ما، دست های معلمان را می بوسیم، برای ورزشکاران، هنرمندان، پزشکان، پرستاران، مددکاران و غیره طلب عافیت داریم، اما کسی از کارمند بانک نگفت که چطور هجوم مراجعان کم ناشدنی حتی در پیک های پر فروغِ کرونا و جهش های بی بدیل این ویروسِ استثنایی، یکی پس از دیگری راهی بیمارستان ها و در به در داروخانه هایمان کرد و تعدادی سنگ قبر مزین به گلچینِ روزگار، گل های باغ بی برگ و بوی ما رو در بر کشید.
هیچ کس قلب لرزان خانواده های ما را ندید که چطور برای گرفتن نوبت بیمارستان و دوا و درمان به همه رو انداختیم. قرار نیست کسی روز بانکداری را تبریک بگوید، اصلا قرار نیست کسی بانکداران را درک کند، چون انهایی که بردند و خوردند، به مدد امکانات لایتناهی شان، در دسترس نیستند، پس چه کسی بهتر از کارمند پشت باجه ای که نماینده بر حق نزول خواران است!
هیچ کس نمی بیند بانکداری که از سپیده صبح در محل کار حاضر می شود، چگونه تا پایان وقت اداری و ساعت ها پس از ان، باید زمانش را تنظیم کند و به انبوه کارهای پیش رو برسد، کارمند بانک حق ندارد در طول روز از پشت میزش بلند شود جز برای کارهای فوق حیاتی! و اگر این خبطِ جبران ناپذیر را مرتکب شد، استرس جمع کردن امور محوله، تمام طول زمانی که محل خدمت را ترک کرده آرام و قرارش را از بین می برد.
کارمند بانک حق اعتراض ندارد چون در قاموس ما همیشه حق با مشتری است.
هدف از این چند خط پریشان هم، اعتراض نیست، درد دلی بود بعد از ده سال تجربهَ این محیط پر تنش، پر اضطراب و پر دلهره اما شیرین.
چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش
هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش
هر منزل این راه بیابان هلاک است
هر چشمه سرابیست که بر سینهی خاک است
شعر از اردلان سرفراز
دهم شهریور ماه، روز بانکداری اسلامی مبارک....