پیوند زیادی بین این شعر سهراب با آن سخن استاد مرحوم دکتر گرجی مجتهد نامی می یابم که در کلاس می گفت ،تشریع یا فانونگذاری است که باید تابع تکوین یا طبیعت آدمیان باشد نه بر عکس.
اگر چنین مهمی به انجام نرسد و با نادیده گرفتن طبیعت ،خواست ،هویت و کرامت ادمیان ،الزام و اجباری به انجام رسد ،در این وضعیت ،امر سیاسی راه را برای نفس کشیدن تنگ و آن موقع است که باید با سهراب سپهری همنوا و همدل شد که بهتر است جای سیاست پیشگان درخت بکاریم تا راه نفس کشیدن باز شود !
این مقدمه برای نقد دستگیری افرادی است در رشت که رفتارشان جز شادی ،سرزندگی و زندگی ،پیامی نداشت و اگر خدای نکرده قوانینی وجود دارد که چنین رفتارهایی را ممنوع کرده است باید آن قوانین را مانعی برای جریان متعارف زندگی پنداشت و از این رو باید با به رسمیت شناختن جریان زندگی و شادی _که به رودخانه ای شباهت دارد_، چنین موانعی را از پیش رو برداشت .
حقیقت آن است که امر سیاسی و امر حقوقی تابعی است از خواست عمومی .مردم برای سیاست پیشگان و اراده انان نیستند بلکه سیاست پیشگان و مجریان و مدیران هستند که باید در خدمت مردم باشند .برکنار از آنکه در قوانین جزایی، مقرره ای مبنی بر ممنوعیت رفتارهای افراد بازداشت شده نمی بینم و تفسیری مغایر با آن را مصادره به مطلوب های ناروا و ناشایست می انگارم ،اعتقاد دارد که در این سرزمین ،گاه امر حقوقی هم گرفتار امر سیاسی شده و استقلالی از خود ندارد .استقلالی که دستکم سبب می شود با لحاظ خواست مردم و نه اراده افرادی خاص ،تفسیر شود .دیده ام گاهی برای جرم انگاری پاره ای رفتارها به موادی از قانون متمسک می شوند که دقیقا بر خلاف اراده قانونگذار است .مثلا رفتارهای جمعی شاد مدارانه و مبتنی بر رضایت مردم یا حتی راه پیمایی و اعتراض را با عنوان مجرمانه مقرر در ماده ۶۱۸قانون مجازات منطبق می کنند که بر خلاف روح و حتی ظاهر آن ماده است .در قوانین جزایی هر جا از آرامش و آسایش عمومی سخن در میان است یا صحبت از مردم است ،ناگزیر باید از خود پرسید که رضایت عمومی مردم که به نحو تجربی قابل احراز است ،مبتنی بر چیست ؟مداخله رسمی برای ممنوعیت یا توسل به اصل ازادی و اباحه ؟
پاسخ از پیش روشن است و از این منظر به عنوان یک گیلانی که _چندان با رقص و ساز و آواز آشنایی ندارم _اما با روحیات مردم این سامان آشنایی دارم ،می توانم با ادله فراوان اقناع نمایم که رفتارهای شاد مدارانه مردم در پیاده راه و بازار رشت ،با روحیات مردم این سامان آشنا بوده و بلکه از طبیعت و هویت انان است و به همان نسبت رفتارهای مداخله گرایانه رفتارهایی غریب و بیگانه به نظر می رسد !
از این رو نه تنها چنین رفتارهایی را نباید سرزنش امیز دانست بلکه با کمال جسارت و شجاعت باید انان را پاس داشت و به شادی و سرزندگی مردم این سامان بالید و مفتخر بود . این یادداشت را با هشداری،پایان می دهم و آن اینکه محدودیت های موجود در جامعه ایران ،زندگی را نشانه گرفته و نشانه گرفتن زندگی ،ناامیدی و افسردگی به بار می آورد .ای کاش انان که در مقام تصمیم گیری و اعلام اراده هستند دریابند که به رغم همه مشکلات اقتصادی ،سیاسی ،زیست محیطی و …،دستکم زندگی و شادی را در حوزه انتخاب و ازادی آدمیان قرار داده و جز از رفتارهای ضرری ،رفع ممنوعیت نمایند !