شورای فرهنگ عمومی ایران در اولین سالگرد شهادت شهید محمود صارمی در کنسولگری ایران در مزارشریف، هفده مرداد را روز خبرنگار نامید.
با نگاهی به زندگی روزمره یک خبرنگار؛ "تهدید، توهين، استرس، بيكاری، مظلومیت و صورت سرخ با سیلی" در دسترس ترین واژه گانی است كه به چشم می آید.
در ۲۲ سال گذشته ۱۷ مرداد روز خوبی بود برای تبریک های پیامکی و زبانی، برای وعده های بی اساس، برای گزارش عملکردهای طولانی و بی ربط ادارات، برای عکسهای یادگاری مسئولین، برای هدایای عجیبی همچون لامپ مهتابی و قبر رایگان به خبرنگاران، برای بازخوانی نقش مهم رسانه برای اهالی رسانه توسط افرادی که از رسانه هیچ نمیدانند! ...آری امروز روز خبرنگار است و امسال به برکت و بهانه بیماری کرونا اصحاب قلم گیلان از همین مزایای باورنکردنی هم محروم گشته اند !
شاید اینگونه بهتر باشد چرا که گاهی همین روز بهانه ای است برای اهدا هدایای بی ارزش و تریبون اظهار فضل و خطابه خوانی مدیرانی که ذره ای ارزش و منزلت برای این حرفه و فعالان عرصه مطالبه گری و رسولان آگاهی خلق قائل نیستند و همین روز هم فرصتی می شود برای تحقیر و توهین به خبرنگاران و نادیده گرفتن تمامی خدمات شان در رسالت آگاهی بخشی به اجتماع.در یک کلام روز خبرنگار روزی است که بیرونش دیگران را کشته و درونش خودمان را.
اما با همه اين تفاسير خبرنگاران باز هم در صحنه اند و می جنگند؛ در روزهای شادی و غم هموطنانشان، در روزهای پر التهاب و تهدید آنانی که سنگپرانی به نورافکن شفافیت رسانه را تنها راه گریز از قانون و قضاوت افکار عمومی می دانند و قبر رایگان را بهترین هدیه برای خبرنگار!
ما در کنار هموطنانمان روزهای سخت را تجربه کرده ایم، روزهای تورم و گرانی، روزهای سیاه پوشی کوی و برزن های گیلان از مرگ عزیزانمان از کرونا، نگاههای ملتمس و بی فروغ بیماران در بستر مرگ کرونا را تجربه کردیم در حالی که کمترین امکانات حفاظتی در دسترس نبود، آری خبرنگاران ذره به ذره درد و رنج هم وطنان خود را تجربه می کنند و قلم در خون می زنند تا برای آگاهی بخشی هرچه بیشتر آن را بگوش افکار عمومی برسانند.ناگفته ها بسیار است و تلخ؛ باید اندک نوشت تا ارج و شان قلم حفظ گردد.
در پایان جا دارد بر دستان خانواده خبرنگاران که مهمترین رنج خوار و سنگ صبور آن ها در ادامه فعالیت در مسیر این شغل پر تنش هستند و با نداری ها و حق الزحمه ارتقاء نیافته و تورم افسار گسیخته می سوزند و می سازند بوسه زده و قدر دانی کنم و این چرک نوشت را با شعری از دکتر علی شریعتی در رسای جایگاه رفیع قلم به اتمام رسانم:
قلم، توتم من است!
توتم ماست.
به قلمم سوگند!
به خون سیاهی که از حلقومش میچکد سوگند!
به شرحه خونی که از زبانش میتراود سوگند!
به ضجههای دردی که از سینهاش بر میٱید سوگند...!
که توتم مقدسم را نمیفروشم. نمیکُشم!
گوشت و خونش را نمیخورم.
به دست زورش تسلیم نمیکنم.
به کیسه زرش نمیبخشم.
به سر انگشت تزویرش نمیسپارم.
دستم را قلم میکنم و قلمم را از دست نمیگذارم.