استاد سالهای دورم می گفت: مهندسان شغل پرخطری دارند. اگر نویسنده ای، کتاب بد بنویسد، خوانده نمی شود. اگر سخنوری، کلام درست نگوید، شنیده نمی شود؛ اما اگر مهندسی به خطا برود با ساخت و یا طراحی معیوب و پر ایراد، دیگران چه بخواهند و چه نخواهند، از اثرات آن در امان نیستند.
دیگر نزدیک به بیست سال است که با دانشجویانم، همان دوستان و همراهان صمیمی این روزهایم که چقدر شرمنده رفاقتشان هستم، در کلاس ها و امتحانها و پروژه ها، در میانه ملاطفت ها و عتاب ها و جدیت ها، تنها همین جمله را تمرین می کنیم که "انسان دشواری وظیفه است." می گویم: به ما یاد ندادند؟ بی مهری و کم لطفی کردند؟ ما را پلکان ترقی کردند و فراموششان شد؟ حق مان را بردند و پشتشان را نگاه نکردند؟ ... دوستان من! ما سازندگان شیوه ای دیگریم.
هم میبخشیم و هم فراموش میکنیم. اما تمرین میکنیم که می توان باهم کار کرد و ساخت و آموخت و بزرگ شد و منفعت رساند.
من آموخته ام و نشان داده ام، می توان اختلاف ها را کنار گذاشت و برای همین خانواده سی هزار نفره مهندسی تلاش کرد. میشود وفاق کرد، پیرو عدالت بود و حق رفاقت را هم ادا کرد.
این روزها که کمی درگیر فضای انتخابات هیات مدیره سازمان نظام مهندسی شده ام، بیشتر از هر زمان دیگری به یاد استاد قدیمی و مسئولیت فراموش شده مان هستم. اینکه چقدر کسی حرف دل مهندسان را نشنیده است. چقدر چشمها، مطالبات کوچک ولی به حق کسانی که تنها خواسته شان، کسب شان اجتماعی و درآمد متناسب با سالها زحمت و تحصیل شان بوده را ندیده است. و چه والدینی، ناامیدانه ثمره سالها عمر و سرمایه شان را برای فرزندانشان هزینه کرده اند و حالا تنها بغضی فروخورده در گلو نصیب شان شده است. آری! همه ما مسئولیم.
کاش چه من و یا هرکه افتخار نمایندگی قشر فرهیخته مهندسان استان را برعهده خواهد داشت، تنها برای سه سال فراموش نکند که چه بار سنگینی بر دوش دارد. کاش یادمان باشد تجربه پیشینیان سرمایه ماست نه رقیب کارنامه ما. کاش از مشورت شان بهره بگیریم و آینده بهتر همکارانمان را مهمتر از همه رقابت ها بدانیم. نمونه های موفق همین دور و بر هستند، فقط باید بخواهیم و ببینیم تا بتوانیم...
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هرکجا آیا همین رنگ است؟!