وزارت رفاه می گوید؛ 30 میلیون نفر از جمعیت کشور در فقر مطلق زندگی می کنند، یعنی 30 میلیون نفر قادر به یافتن غذا، پناهگاه و لباس برای خود نیستند، البته بیش از چهل میلیون نفر دیگر هم در فقر نسبی هستند، یعنی به زحمت نیازهای اساسی خود را تامین می کنند و شاید با صرفه جویی در معاش، بتوانند اندکی برای رفاه هم هزینه کنند و تنها دو درصد مردم، ثروتمند و مربوط به دهک بالا هستند؛ این خود نشان از شکاف عمیق طبقاتی در جامعه دارد. فقری که پیشتر، عکسهایش را در کتب درسی می دیدیم و بنا بود با رویش جوانه ها کم کم از بین برود، متاسفانه هر روز عمیق تر می شود و خط فقر را از 950 هزار تومان سال 1390 به 12 میلیون تومان سال 1400 رسانده است.
اگر کمی تاریخ را ورق بزنیم و سرنوشت قدرتهای برتر اقتصادی دنیا را مطالعه کنیم، می بینیم برای مثال ژاپن در شرایطی جایگاه خود را بهعنوان یکی از قدرتهای اقتصادی جهان تثبیت کرده است که نه تنها منابع درخوری ندارد و بیشتر خاکش کوهستانی و آتشفشانی است، بلکه بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاگی نیز وضعیت اسفباری را برای این کشور رقم زد. ۱۳ میلیون بیکار، کمبود مواد غذایی، تورم بسیار شدید و بازسازی خرابیها، باعث بروز فشار بیشتری به دولت ژاپن شد. اما آنها با رویکردی منطقی، با همکاری مردم و صنعت و نیز با توسعهی فناوریهای پیشرفته، کشورشان را به یکی از پیشگامان عمده در صنعت و فناوری دنیا تبدیل کردند.
و یا آلمان دیگر قطب اقتصادی دنیا، 75 سال پیش بعد از اتمام جنگ جهانی دوم، بسیاری از مردانش در جبههها کشته و زنانش اسیر شدند و کودکانشان یتیم و گرسنه در خیابانها رها شدند، کارخانه ها بمباران و زیرساختهایشان با خاک یکسان شده بود، سوخت و مواد خوراکی نایاب شده بود، مردم برای به دست آوردن نیازهای ابتدایی زندگی به هر حقارت و رذالتی دست می زدند، کشور آلمان به معنای واقعی کلمه بی سروسامان شد. اما از لحظه اتمام جنگ تا روزی که آلمان از گورستان تحمیلی نازیها سربلند کرد، سه دهه بیشتر طول نکشید، در دهه های ۶۰ و ۷۰ میلادی، کشور ویران شده آلمان با همت مردم و مدیریت درست حاکمان، دوباره به زندگی بازگشت و حالا قدرت اول اروپاست.
و یا حتی سنگاپور کشوری که ۵۰ سال بعد از استقلال، تغییرى پانزده برابری در درآمد سرانه داشته است. امید به زندگی در این کشور نزدیک به ۸۲ سال است که این رقم ۳ سال بیشتر از آمریکا و کانادا است. نرخ مرگ و میر در این کشور کمتر از اروپاست. به علاوه، شاخصهای آموزشی نیز در این کشور کوچک قابل مقایسه با کشورهای صنعتی دنیا نیست. اینها در حالی است که سنگاپور در چنان بحران مالی و سیاسی بعد از استقلال غرق بود که حتی مالزی نیز حاضر نشد این کشور را گردن بگیرد و از ان به عنوان بار اضافی نام برد، اما آموزش درست جامعه و فرهنگ سازی مطلوب از سوی حاکمیت سبب شد، كلبه های مخروبه در علفزارها، اکنون به شهری بسیار زیبا، مدرن و هوشمند تبدیل شود.
چرا راه دور برویم، در همین خاور نزدیک خودمان نیز نمونه ای در حد تیم ملی داریم؛ دبی در سال 1971، یعنی زمانی که از بریتانیا جدا شد، تشکیل گردید و حتی نام آن هم از یک نوع ملخ به نام دبا گرفته شده است. این بیابان برهوت، قابل تحمل نبود و وقتی حاکم دبی سال 1353 می خواست به ایران بیاید، محمدرضا شاه برایش هواپیما فرستاد، شیخ راشد که نیم قرن پیش، از پیکان اهدایی شاه ایران، در پوست خود نمی گنجید، امروز دبی را به قطب اقتصادی دنیا تبدیل کرده و به عنوان یک شهر مهم و موفق جهانی جای خود را در منطقه پیدا کرده است. اقتصاد دبی اگرچه با نفت شروع به رشد کرد ولی با توریسم تحکیم بخشیده شد و اکنون بیشتر درآمدش از منطقه آزاد جبل علی است.
اما در ایران، اندکی بیش از چهار دهه است تلاش می شود شادی به زندگی مردم بازگردد، اما تلاشی نافرجام است، حتی اندک رفاهی که درصدی از مردم از ان بهره مند بودند نیز آرام آرام رخت بربسته و فقط نصیب تعدادی از ما بهتران شده است. ایا به لحاظ نیروی انسانی در مضیقه بودیم؟ ایا به لحاط منابع معدنی کمبودی داشتیم؟ شاید بگویید کشورهای فوق نیم قرن صرف کردند تا قطب اقتصادی دنیا شدند و ما تنها 42 سال از نو شدنمان می گذرد، اما در این چهار دهه هم هیچ اثری از تحول بنیادین دیده نشد تا بگوییم در حال طی کردن مسیر توسعه هستیم. دولت ها مستاجر هستند و این مردم هستند که باید همت کنند، همانطور که مردم المان و ژاپن و سنگاپور همت کردند؛ ما نه مثل المان در جنگ نابود شدیم، نه مثل ژاپن روی گسل آتشفشان و زلزله قرار داریم، نه مثل دبی بیابان برهوت هستیم، بلکه کشوری مملو از نیروی انسانی خلاق و منابع سرشار معدنی هستیم، فقط کافی است مطالبه گر باشیم و صد البته پیش از مطالبه گری، خود نیز متعهد باشیم و در مقابل بی تدبیری و فساد سکوت نکنیم، چراکه اگر ساکت باشیم و خاموش، با خوشبختی، ابد و یک روز فاصله خواهیم داشت، فاصله ای که هرگز پر نمی شود.