نقل است که روزی دو خواننده محبوب، بخاطر سرقت ادبی، حین اجرای کنسرت گرفتار مردان قانون شدند و پلیس آنها را دستبند زنان از میانه جمعیت به سوی خودرو هدایت می کرد که ناگهان فردی از میان جمع خود را به میان آن دو هنرمند بزرگ انداخت و داد و قال کنان گفت: " ما سه تا را کجا می برید " تا بدین گونه جایگاهی هرچند جعلی برای خود بخرد.

این مثل نزدیک به واقعیت از این رو گفته شد که هر ساله در عنفوان روز خبرنگار، علی ماشالله بر تعداد همکاران خبرنگار افزوده می شود که بسی مایه خرسندی است، اما خبرنگاری دیگر به مثابه سابق فقط خبر رساندن یا خبر نوشتن نیست، چه بسا بیشمارند افرادی که به نیکویی قلم می زنند اما شرم و وهم دارند که خود را خبرنگار بنامند.

چراکه امروزه خبرنگاری فقط قلم زدن نیست، بلکه باید قدم هم بزنی، باید جسارت داشته باشی و در میدان قدم بزنی، همچون مرد میدان!

اینکه خبر دهی بیمارستان قایم آتش گرفته کافی نیست، اینکه خبر بنویسی گل ملوان را کی و کی (چه کسی در چه زمانی) به ثمر رسانده هم کفایت نمی کند؛ باید همراه آتشنشانان در کف میدان آتش باشی تا ببینی چگونه خاموش شده است، باید همچون مهدی تارتار حرص و حسرت بخوری تا بتوانی شرح گل را بنویسی.

رسانه ها دیگر فقط نوشتاری یا شنیداری یا حتی دیداری نیستند که مخاطب منتظر خبررسانی شان بماند، عمده رسانه ها امروز مجازیند و مخاطبان در لحظه هم شعله های اتش قایم را دیدند و هم گل شادی بخش ملوانان را، این تویی که باید در میدان قدم بزنی تا میدان خودش روایت کند، در واقع میدان، بهترین جا برای روایت است.

حال اگر مرد میدانی جلو بیا و ادای خبرنگار را در بیاور و برای مثال از زباله سراوان بنویس، البته که زیاد نوشتند، ولی فقط وقتی بوی تعفن زباله و شیرابه در میدان، مشامت را آزار داد، آن وقت بیا بگو " ما سه تا را کجا می برید ... "

پربیننده‌ ترین ها