شاید امروزه سخن گفتن از رمالی، سحر و جادوی موجود در زیر پوست شهر، برای افراد زیادی خنده دار به نظر برسد و در ذهن بسیاری از مخاطبین محترم چنین پرسشی ایجاد شود مبنی بر آنکه مگر هنوز هم چنین ناهنجاری هایی در جامعه ما وجود دارد؟ اتفاقاتی که برای خیلی ها خنده آور و حتی فکر کردن به آن برایشان سخت است چه برسد به آنکه بخواهند " مرتکب " آن شوند.
اما این همه ی ماجرا نیست و اگرچه افرادی از اجتماع در این خصوص به آگاهی های ارزشمندی رسیده اند اما واقعیت امر آن است که زیر پوست شهر اوضاع وخیم تر از چیزی است که تصور می کنیم. جایی که به دلیل هوش بالای رمالان و جادوگران، اطلاعات خرابکاری هایشان کمتر به بیرون درز می کند و همین دلیل سبب شده باور عمومی جامعه آن باشد که این خرافه کاریها ریشه کن یا حداقل کم شده است.
شنیدن اخبار و قصه های جسته و گریخته در این خصوص نکات جالبی را هویدا می کند که لازمست جامعه به آن بیاندیشد و بداند که شاه کلید علت رخ دادن چنین اتفاقاتی یک کلمه بیشتر نیست و آن نیز موضوع " عدم آگاهی عمومی برخی مردم " نسبت به چیزهایی است که آن را " میانبرد های حل مشکلات " می دانند و در رمالی، سحر،جادو، دعا نویسی و غیره می جویند.
قرن21و افراد ناآگاهی که مانند دیگر مردم جهان دارای مشکلات خاص خود هستند اما به جای ورود عاقلانه جهت حل معظلات، به همان راه های میانبردی روی می آورند که در ادامه به موارد آن خواهیم پرداخت. راه هایی که ممکن است در امتداد آن افراد شیاد و فرصت طلبی، همراه اینگونه اشخاص ساده لوح شوند. شیادانی که خود از هزار و یک مشکل زندگی رنج می برند و اصطلاحا اگر بیل زن بودند باغ خودشان را بیل می زدند. افراد باهوشی به نام رمال و دعا نویس و... که البته با مشتریان جاهل خود تفاوت دارند و حتما می دانند اینگونه نادانان دارای بستر لازم و مستعد جهت بهره کشی مالی و سایر بهره برداری هایی مانند مسائل عاطفی و حتی جنسی هستند. رمالانی که تفاوتشان با نادانان آن است که در گفتگوهای یک طرفه و اصطلاحا جلسات ویزیت، همه ی نقاط ضعف مشتریان خود را می شنوند، دریغ از آنکه یک کلمه از گرفتاری های خودشان را برملا کنند و کما آنکه خود داری مشکلات مشابه بزرگتری هم باشند که ناتوان از درمان آنند. مشتریان سبک مغزی که هیچ گاه نخواسته اند از زندگی شخصی آن رمال باهوش اطلاعاتی بدست آورند تا لااقل گوشه ای از صحت و سقم ادعاهایش را بررسی کنند.
ادعای درمان سرطان توسط رمالی که به تازگی مادر خود را به دلیل بیماری سرطان از دست داده است. ادعای درمان بیماری اعتیاد توسط رمالی که خود معتاد افیونی است. ادعای طالع بینی و همسریابی با فال قهوه توسط خانمی که خود در سن پنجاه سالگی مجرد مانده است – به طوری که مشتریانش می گویند کار وی حرف ندارد و معجزه می کند - ادعای جادو و گره گشایی امور توسط کسی که خود در دنیایی از مشکلات غرق است و هزار درد بی درمان دیگر همه محصول گفتگوهای یک طرفه ای است که " جاهل حرف می زند " و اطلاعاتی می دهد که فراوری آنی داده هایش به سرعت در اختیار رمال و فال گیر، کف بین و جن گیر باهوش قرار می گیرد و فراوری همین داده های خصوصی زندگی شان اشکلاتی را ایجاد می کند که امروزه شاهد آنیم. جایی که خروجی همین کاهلی ها، ماجراهائیست که تنها با سوء استفاده از نادانی و خلاء های موجود در لایه های دانش و آگاهی برخی مردم، از اعتماد آنان سوء استفاده می شود و چه بسا کار برخی هایشان به ناکجا آبادهای روزگار کشانده شود.
اما این نیز همه ی ماجرا نیست و سوی دیگر جامعه ای قرار دارد که موظف است در ارتقای سطح آگاهی های همه جانبه مردم کوشا باشد. جایی که به هیچ عنوان منکر انرژی های متافیزیک مانند نیروهای روحانی موجود در تعالیم دینی، کتاب مقدسمان قران مجید، همچنین شفاعت اولیاء و اوصیا نیستیم ولی آنچه واضح است هر آنچه منشاء الهی، علمی و یا روحانی معتبر نداشته باشد قطعا کلاهبرداری محض است و بر اساس نظر مراجع محترم تقلید باید از آن دوری جست. در همین ارتباط شاهد آنیم که نه رسانه های مکتوب بلکه صدا و سیما نیز به عنوان معتبرترین و بزرگترین دانشگاه اجتماعی کشور، شاید و باید به موضوعات اینچنینی نمی پردازد به طوری که
در خلاهای موجود شاهد رشد گسترده این نوع از خرافات هستیم، به شکلی که برای بسیاری از ما باور نکردنی به نظر می رسد.
بی شک ضلع سوم مثلت مورد بحث - بعد از رمالان ومال باختگان - گروهی از جامعه هستند که آنها را " محاکم ذیصلاح " می نامیم. محاکم و سوی مقابل خانواده هایی که فرومی پاشند و فرزندانی که احیانا قربانی چنین داستانهایی می شوند. ظلع سوم " مثلث جهالت " که رمالان و دعانویسان کذایی می خواهند افراد نابارور را بارور کنند و وجوه سنگینی را از آنان مطالبه می کنند،خانم های جوانی که برای شناختن همسر خود گرفتار دام چنین افرادی می شوند و در پس سردرگمی هایشان، همسر و فرزندان خود را از دست می دهند و همه و همه تنها پولهای حرامی است که به جیب عده ای کلاهبردار می رود و مابقی آشفتگی های اجتماعی که هر چیزی را می سوزاند و به ویرانی می کشاند و محاکمی وجود دارند که باید توسط مردم از این امور مطلع شوند اما متاسفانه بسیاری از مال باختگان به سبب برخی ملاحظات غلط اجتماعی از مراجعه به پلیس و دیگر محاکم شانه خالی می کنند و احساسشان آن است خود قادر به حل مشکل خویشند کما آنکه با این کارشان لااقل می توانند از بروز خسارت به دیگر همنوعانشان جلو گیری نمایند.
در پایان به نظر می رسد قصه ی حماقت های بی پایان عده ای از مردم و هوش بزه کارانه عده ای دیگر تمامی ندارد ولی قطعا پارامتر سرنوشت ساز آن است که تنها راه حل چنین پسرفت های اجتماعی بالابردن سطح اطلاعات جامعه است.
امید است مردم نیز با هوشیاری هر چه بیشتر مراتب چنین تخلفات اجتماعی را به افراد ذیصلاح اطلاع دهند تا لااقل از اشاعه آن جلوگیری شود و همه برای بالابردن آگاهی های عمومی پیرامونمان کوشش کنیم مبادا زبانه های این آتش زیر خاکستر، روزی به زندگی خود و نزدیکانمان نیز سرایت کند. خطر همیشه در کمین ماست، شاید فردا برای چاره دیر باشد.