استاندار به عنوان رییس جمهور هر منطقه، منهای جایگاه مهم اجتماعی و سیاسی اش، مانند یک نماینده مجلس که بالاترین رتبه شغلی را دارد، چیزی حدود 20 تا 24 میلیون تومان ماهانه دریافت می کند و حتی این گرید بالا، بعد از استانداری اش نیز حفظ می شود، بنابراین طبیعی است، اکنون که در بزنگاه انتخاب استاندار برای استانها هستیم، متنفذین دانا و نادان، برای کسب این جایگاه دندان ها تیز نمایند.
اما در کنار جنگ و جدل های این شیفتگان خدمت، برخی تشنگان قدرت هم چرتکه بدست، حساب می کنند که چه استانداری برای دیارشان مناسب است و سعی در تعرفه گزینه مطلوبشان به اهرم قدرت دارند. از آنجاکه بعد از گذشت چهار دهه هنوز نتوانستیم احزاب قدرتمندی در کشور تعرفه نماییم تا با تربیت نیروی انسانی ماهر در بزنگاه های مهم سیاسی، ناجی کشور باشند، بنابراین نگاه قوم گرایانه را در انتخاب استاندار اولویت قرار می دهیم و امروز عمده دعوای این گروه ها بر سر این شده است که استاندار بومی باشد یا غیربومی؟
با این حال، هر وقت توانستیم به سوال نوستالژیک «علم بهتر است یا ثروت» پاسخ قاطعی دهیم، حتما میتوانیم به این پرسش که «استاندار بومی بهتر است یا غیربومی» نیز پاسخی قطعی و روشن دهیم.
اکثر موافقین استاندار بومی، اعتقاد دارند، وی با توجه به شناخت استان و سرمایههای انسانی موجود میتواند سریعتر تیم کاری خود را منسجم کند و با توجه به تعلقاتی که به زادگاه خود دارد، دلسوزانهتر در مسیر توسعه استان حرکت میکند.
در عین حال برخی دیگر، بخشینگری، توجه به افراد خاص به ویژه همفکران سیاسی در انتصابات، حاشیههای احتمالی، نگاه خاص به زادگاه، درگیری با مطالبات نزدیکان و همراهان سیاسی را از جمله مشکلاتی دانستند که ممکن است، استاندار بومی با آن دست و پنجه نرم کند.
استاندار غیربومی هم در کفه ترازوی منتقدان، با مشکلاتی همچون فقدان شناخت درست از استان و ظرفیتهای آن، فقدان تعصب به استان و ناآشنایی با ظرفیتهای انسانی و محیطی روبهرو است، هر چند بسیاری از این دلایل قابلیت ترمیم و اصلاح دارد.
آنان اعتقاد دارند، کاسته شدن از حاشیههای احتمالی، درگیر نبودن با مطالبات هماستانیها و نگاه فرابخشی میتواند شرایط بهتری را برای مدیریت استاندار غیربومی مهیا سازد.
بنابراین می بینیم آنچه خوبان همه یکجا دارند بین گزینههای بومی و غیربومی تقسیم شده و هیچ کدام ارجحیتی بر دیگری ندارند، جز توانمندی؛ پس معیار بومی یا غیربومی در سازوكار تعیین مدیران ارشد در عصر كنونی، ایده ای منسوخ شده و ساده لوحانه است و معیارهای مهم تری در این زمینه وجود دارد.
بروز این مساله نشان میدهد نگاه ما به مسائل دچار اشكال است. باید بدانیم یكی از راههای بهرهگیری كامل از ظرفیتها حضور همه اقوام و قومیتها در كنار هم و بهكار گرفتن همه آنها در ساختار است و این مبنای نگاه توسعهای است.
در دنیای امروز كسی درباره مدیر بومی یا غیر بومی حرف نمیزند و این معیار یكی از سادهلوحانهترین ملاكهایی است كه برای انتخاب مدیران مطرح میشود.
در بسیاری از كمپانیهای بزرگ دنیا مدیران را از كشورهای مختلف و بر اساس سوابق، علم، سواد و تجربه بر میگزینند، نه بر اساس محل زندگی یا تولد.
توجه به معیار بومیبودن یا نبودن در انتخاب استاندار دو ریشه دارد؛ یا اینقدر بیسوادیم كه معنای این منصب، كار و توسعه امروز را درك نمیكنیم یا میفهمیم اما منافع گروهی قومی و فردی را بر منافع جامعه ترجیح میدهیم.
استاندار باید بر اساس ملاكهای لازم و ضروری توسعه و تحول گزینش شود؛ از همین رو، اگر قرار است تحول صورت گیرد، گروهكبازی فایدهای ندارد.
بنابراین همانطور که برای رشد و توسعه فوتبال به دنبال امثال کی روش می رویم تا صعود چند باره به جام جهانی را تجربه کنیم، برای رشد و توسعه و بالندگی استان هم نباید اصرار به سرمربی بومی داشته باشیم، مگر اینکه به اندازه کیروش توانمند باشد.