رنگ خاکستری در زندگی ما ایرانیها بی معناست، همه چیز برای ما یا سیاه است یا سفید، حتی اخلاق و رفتارمان. افراط و تفریط در مکتب مان موج می زند، اگر از کسی خوشمان آمد، از وی بت می سازیم و اگر رفتار کسی باب میلمان نبود، حکم نابودیش را صادر می کنیم. نمی توانیم بپذیریم حافظ شیرازی شاعر پرآوازه کشورمان شراب خوار بوده است، نمی توانیم قبول کنیم رستم دستان فرزند خود را کشته باشد، نمی توانیم بپذیریم جهان پهلوان تختی بخاطر شکست در زندگی شخصی خودکشی کرده است، نمی توانیم بعد منفی و نیمه خالی زندگی اسطوره ها را بپذیریم، چون که الگو شدند. آن روی سکه هم امثال مجید سوزوکی اخراجی ها حتی اگر در جنگ شهید هم شوند، باز هم در دایره عزت و احترام ما نمی گنجند، وای بر ما با این روش غلط الگوسازی.
هفدهم دی ماه، سالروز درگذشت تختی بود و به سبب عرق و ارادتی که همه ما ایرانیان به این جهان پهلوان داریم، نگارنده نیز مطلبی تحت عنوان " بررسی علل روانشناختی خودکشی تختی" از قول یک روانشناس ورزشی منتشر کرد، اما تو گویی که جرمی نابخشودنی مرتکب شد. عده ای دایه مهربانتر از مادر شدند که وا اسفا کجایید که تختی مان را کشتند، الگوی مان را نابود کرده اند، اسطوره مان را تخریب کرده اند و اظهاراتی از این دست! حالیکه پسر خود جهان پهلوان نیز بارها به خودکشی پدر اشاره کرده و تاکنون هیچ مدرکی دال بر کشته شدن تختی بدست نیامده است.
با همه این احوال نگارنده مطلب روانشناسانه در مورد تختی نیز اذعان کرد که هدف از این نگاره، نه جستجوی پلیسی برای مرگ جهان پهلوان، که بررسی علل روانشناختی این واقعه تاسف انگیز بود و اتفاقا به موضوع مهمی به نام "تله ایثار" اشاره کرد که باعث شد روابط تختی در زندگی شخصی را تحت الاشعاع قرار دهد و تا آنجا پیش برود که گمانه زنی های علت خودکشی اش لقب بگیرد.
حال چون تختی، جهان پهلون است نباید از شکستش در زندگی شخصی حرفی به میان آورد؟ اصلا چه کسی گفت هر انسان خوبی باید الگوی کاملی باشد، یکی که خوب شعر می گوید و در شاعری الگوست، ممکن است سیگاری باشد؛ یکی که خوب فوتبال بازی می کند و در فوتبال الگوست ممکن است روابط ناسالمی داشته باشد، یکی پلیس خوبی است، یکی سیاستمدار خوبی است، یکی کاسب خوبی است، یکی تاجر خوبی است و یکی هم پزشک خوبی است اما در عین حال، ممکن است هیز باشد، دزد باشد، مسخره کند و شاید روزه هم نگیرد. دلیل نمی شود کسی که در شاعری الگوی من است، در تجارت هم الگوی من باشد، یا کسی که پزشک قهاری است، تواضع هم داشته باشد.
مثال جهان پهلوان تختی است، از بعد روانشناختی، او درگیر " تله ایثار " شد، یعنی در "خدمت به دیگران" نمی توانست به کسی " نه " بگوید و در نهایت نه تنها تمام دارایی خود، بلکه دارایی و سرمایه دوستان نزدیک خود را نیز صرف ایثار کرد و باعث شد بعد از بدست اوردن دل تنگدستان، دل های زیادی از بین اطرافیان سببی و نسبی خود را بشکند و در نهایت چنین سرنوشت مبهمی دچارش شود.
باز هم تاکید می کنم مردم تختی را جهان پهلوان کردند و به قول خود تختی، لقبی که از مردم بدست اید، هرگز فراموش نمی شود و دقیقا به همین دلیل از پذیرفتن کرسی شهرداری تهران سرباز زد، چون لقبی بود که از حاکم به وی می رسید، نه مردم. چنین فردی با چنین تفکراتی واقعا لیاقت سجده دارد، دنیا به او احترام گذاشت، وقتی به پای اسیب دیده حریفش دست نزد تا برابر کشتی بگیرد؛ چنین فردی سزاوار ستایش است اما چه کنیم که هر سکه دو رو دارد و زندگی تختی نیز دو رو داشت و از همین رو نیاز نیست تختی در همه امور الگوی ما باشد، همین که مرام و معرفت را از وی یاد بگیریم کافی است، چرا که تختی نه شاعر بود نه کاسب و نه سیاست مدار، بلکه فقط مردم دار بود حتی در ورزش هم هستند کشتی گیرانی که مدال های بسیار بیشتر و با ارزش تری از تختی گرفتند.
رفتار برخی از ماها قابل درک نیست، انسانها را یا همه می بینیم یا هیچ؛ هرگز نمی پذیریم انسانها، تلفیقی از زیبایی ها و زشتی ها هستند و اساساً انسان بودن یعنی ترکیبی از این دو که اگر چنین نبود، یا شیطان رجیم بودیم و یا فرشته رحیم. به همین خاطر است که برنامه «چهره های ماندگار» دوام نیاورد و تعطیل شد، چرا که جرات نمی کنیم از انسانهای زنده تقدیر کنیم، چون میترسیم فردا حرفی بزند یا کاری بکند که خدشه ای به الگوی جامعه وارد شود، فقط وقتی مطمئن شدیم مرد و دیگر کاری نمیکند و حرفی نمیزند، او را با یک بیوگرافی تلطیف شده به دست رسانه می دهیم و به اسطوره تبدیل میکنیم. وای بر ما که با این کار، به فرزندانمان می گوییم رفتار ناپسند اسطوره ها نیز باید سرلوحه زندگی و الگوی ما باشد.
آی آدمها به رنگ خاکستری باور داشته باشید زندگی فقط سیاه و سفید نیست.