در تاریخ معاصر ایران سمبل پهلوانی، معرفت و جوانمردی کسی نیست بجز جهان پهلوان غلامرضا تختی. به بهانه پنجاه و سومین سالروز درگذشت تختی بر آن شدیم تا علل خودکشی وی را از دیدگاه روانشناختی بررسی کنیم.
درباره تختی گفته ها و ناگفته ها بسیار است و از مرام و جوانمردی و منش پهلوانی وی به کرات نوشته و گفته و شنیده شده است.
در علم روانشناسی و در میان روانشناسان، واژه ای به نام طرحواره بسیار پرکاربرد است. طرحواره ها یا به زبان ساده تر، الگوهای ذهنی به ما کمک می کنند تا بتوانیم اطلاعات را در محیط زندگیمان تفسیر کنیم. در برخی موارد این الگوهای ذهنی بصورت نادرست در ذهن ما شکل می گیرند که از آن با نام طرحواره های ناسازگار یا بعبارتی تله های زندگی یاد می شود.
یکی از این تله ها، تله ایثار نام دارد. افراد گرفتار در این تله نمی توانند به دیگران نه بگویند یا اینکه دائما بصورت افراطی در حال خدمت به دیگران هستند.
گرفتاری در تله ایثار با بشردوستی و کمک به همنوع تفاوت بسیار دارد. از مهمترین تفاوتهای مابین اینها می توان به این مورد اشاره کرد که افراد درگیر با تله ایثار با ایجاد عدم تعادل، قسمت اعظم زندگی خود را صرف برآورده کردن نیازهای دیگران کرده تا حدی که باعث تاثیر منفی بر زندگی شخصی آنها می شود.
با نگاهی اجمالی به زندگی تختی می توان دریافت که تقریبا تمام زندگی وی صرف کمک به فقرا و نیازمندان گردیده بود. از جوایز و حقوق بازوبند پهلوانی گرفته تا کت و شلوار المپیک خود را به افراد نیازمند اهدا کرده بود. این ازخودگذشتگی ها در حدی بود که پس از درگذشت، مبالغی بدهی از خود برجای نهاده بود که آنهم برای کمک به دیگران قرض کرده بود. حتی در میدان مسابقه هم در فینال مسابقات جهانی به پای مصدوم حریف دست نزد و حاضر به پذیرفتن شکست شد تا بقول معروف دلی را نشکسته باشد. تمامی اینها نشانه های محکمی دال بر فعال بودن طرحواره ایثار در تختی می باشد.
با این وجود نمیتوان به تنهایی خودکشی تختی را به گرفتاری وی در تله ایثار نسبت داد.
عموما ورزشکاران حرفه ای پس از بسر آمدن دوره قهرمانیشان و کناره گیری از ورزش حرفه ای و متعاقبا خالی شدن پیرامونشان از وجود رسانه ها و جوایز و پاداشهای متعدد و نداشتن برنامه جایگزین، درجاتی از افسردگی را تجربه می کنند. معمولا برای ایشان خو گرفتن با سبک جدیدی از زندگی که تابحال با آن آشنایی نداشته بودند بسیار سخت و دشوار تلقی می شود. با کمی جستجو در اینترنت میتوان در سراسر دنیا به موارد مشابهی از قهرمانان سابق المپیک که خودکشی کرده اند برخورد. نامهایی همچون ساموئل وینجیرو دونده کنیایی دو استقامت و برنده مدال طلای المپیک سال 2008 پکن، استفان شرر قهرمان آمریکایی المپیک 2008 پکن در رشته تیراندازی، جرت پترسون صاحب مدال نقره المپیک زمستانی 2010 کانادا، استیون هالکمب فینالیست آمریکایی چندین دوره المپیک در رشته سورتمه سری و اخیرا کتی کیلین نایب قهرمان دوچرخه سواری المپیک ریو از کشور آمریکا، برخی از این افراد می باشند.
ظاهرا تختی نیز همچون بسیاری از قهرمانان المپیک، پس از اتمام دوران حرفه ای دچار افسردگی شده بود که یکی از نشانه های آن افزایش شدید وزن وی در سن 37 سالگی بود.
از طرفی دیگر حضور فعالانه وی در دنیای سیاست و حمایت از جبهه ملی و دکتر مصدق باعث شد تا مورد بی مهری از طرف حکومت وقت قرار گیرد و این امر درنتیجه باعث قطع حقوق ماهیانه، اختلاف و قطع ارتباط با برخی از ملی پوشان و اندکی پس از آن نداشتن اجازه تمرین و درنهایت محرومیت از حضور در اماکن ورزشی شد.
تا اینجا با کنار هم قرار دادن قطعات پازل میتوان تا حدودی وضعیت روحی این قهرمان ملی را تصور کرد. کسی که دیگر توان مالی کمک به افراد را نداشت تا خواسته های بیشمار مردم را برآورده کند. این روحیه درهم شکسته و این ذهن آشفته تنها به جرقه ای نیاز داشت تا کاملا از هم گسسته شود. اختلاف خانوادگی وی که منجر به ترک چند روزه منزل و اقامت در هتل شد را میتوان به نوعی به آن جرقه تشبیه کرد که نیروی کافی برای اجرای هدفی که به احتمال زیاد از مدتی قبل در ذهنش داشت، در اختیارش قرار دهد.
هدف از نوشتن این مقاله نه بازگشایی پرونده درگذشت تختی و نه یافتن مقصر، که یادآوری اهمیت دادن و توجه به وضعیت روحی و روانی ورزشکاران در سطح جهانی یا المپیک می باشد. ورزشکارانی که تمام زندگی خود را وقف رسیدن به رویای حضور در میادین بزرگ جهانی و المپیک کرده اند و پس از اتمام دوران کوتاه قهرمانی و ایستادن بر قله های افتخار، به ناگاه شاهد برداشته شدن تمام توجهات از روی خود و متمرکز شدن بر قهرمانان جدید می شوند.
بسی نیکوست تا با تاسیس انجمن یا هیاتهایی مخصوص این عزیزان، هم از دانش و تجربیات آنها برای قهرمانان تازه وارد استفاده کرده و هم با سپردن مسئولیت و سمتهایی در رابطه با رشته ورزشی شان مانع فروپاشی روانی آنها شویم تا بتوانیم این سرمایه های گرانبها را حفظ کنیم.